من پشت خرک با شکلی ظاهرا آماده (ترسان) منتظر علامت سن سی (مربی) برای زدن قیچی بودم. همیشه وقتی حرکتی را برای بار اول می زدم به قدری ترس داشتم که بویش از دور قابل استشمام بود اما آن روز آخرین روز تجربه این حس بود. استاد که مانند دیگران متوجه این ترس شده بود با صدای بلند جمله ای گفت که شاید هیچ سخن دیگری غیر از آن
نمی توانست شعله ترس مرا به طور کامل خاموش کند :
(( از حرکت می ترسی پسر، نترس این حرکت ترس نداره تنها چیزی که باید ازش بترسی خود ترسه ))صدای استاد قطع شد و فریاد من برای زدن حرکت بلند شد.
((یا باقی))
سیم سار
(امیر سیم(